مصرف داروها برای همیشه؟
به قلم دکتر گابریل یانگ، به روز رسانی در 1 خرداد 1403، توسط تیم روانشناسان کاما
“اگر من مجبور شوم برای همیشه دارو مصرف کنم چه؟” شاید رایجترین نگرانیای است که روانپزشکان از مراجعان می شنوند، وقتی توصیه میکنیم با پزشک خود در مورد احتمال مصرف دارو صحبت کنید، مشخص میشود که اغلب این نگرانی از احساس شرم و ترس ناسالم سرچشمه میگیرد.
برای کمک به مراجعان برای درک این موضوع، یک آزمایش فکری را پیشنهاد میکنیم: تصور کنید به دنبال یک درمان فیزیکی میروید و پزشک به شما میگوید که یک بیماری قلبی ناتوانکننده و مزمن دارید. شما باید تا پایان عمر با آن زندگی کنید، و اگرچه ممکن است کشنده نباشد، اگر درمان نشود به طور قابل توجهی بر کیفیت زندگی شما تأثیر می گذارد. شما به آینده شومی فکر می کنید که در چنین شرایطی پیش بینی می شود.
اما پس از آن پزشک خبرهای شگفت انگیزی را بیان می کند: طب مدرن یک قرص ارزان و در دسترس را ارائه می دهد که می توانید هر روز مصرف کنید، و با مصرف این قرص به احتمال زیاد علائم بیماری شما کاهش یا حتی از بین می رود.
احتمالاً اکثر مردم از وجود چنین درمانی خوشحال شوند. به محض اطلاع از این معجزه پزشکی مدرن، بهتر است که برای قدردانی از پیشرفتهای علمی بشریت به زانو در بیایم تا اینکه با اضطرب پاسخ دهیم: «اگر برای همیشه مجبور به مصرف آن باشم چه؟».
مداخلهای در درمان وجود دارد که به عنوان «تکنیک پیکان رو به پایین» شناخته میشود که در آن، بهطور ساده، درمانگر با تفکر واکنشپذیر و خودکار درمانجو نسبت به یک موقعیت شروع میکند و مدام از چیزی در رابطه با این موضوع میپرسد: «چرا این مهم است؟» درمانگر این تکنیک را با هر پاسخ متوالی از سوی مراجع ادامه می دهد تا زمانی که پایه یک باور اصلی، آشکار شود.
هنگامی که مراجع نگرانی خود را در مورد مصرف همیشگی دارو ابراز می کند و درمانگر به شکل مودبانه میپرسد “چطور؟”. یک پاسخ معمولی ممکن است چیزی شبیه به این باشد: “خب، اگر برای عملکرد به آن نیاز داشته باشم چه؟” دوباره جواب میدهد: «چطور؟» اکنون مراجع می گوید: «این بدان معناست که من نمی توانم خودم را به تنهایی بهبود بخشم.» این روند تا زمانی ادامه مییابد که مراجع به ترس اصلی برسد: “اگر بفهمم اساساً دارای نقص بزرگی هستم، چه میشود؟”
غیر منطقی بودن این تفکر بدیهی است. در ادامه ادامه مثال درد فیزیکی، منطقی نیست که کسی از معاینه قلبی خودداری کند و فکر کند: “اگر متوجه شدم که مشکل قلبی دارم چه؟”. به همین ترتیب، اگر علائم فردی آنقدر شدید باشد که از توان رواندرمانی خارج باشد، این واقعیت مستقل از اینکه فرد آن را تصدیق کند یا نه وجود دارد. ارزیابی پزشکی وضعیت آنچه را که قبلاً وجود دارد نشان می دهد نه اینکه مسبب آن باشد.
یکی از راههایی که این باور غیرمنطقی خود را نشان میدهد این است که حتی مراجعانی که دارای ذهنیت علمی هستند نیز میتوانند با همان استدلالهایی که ضد واکسنها دارند، به ایده داروهای روانپزشکی واکنش نشان دهند. اینها مراجعانی مانند مهندسان و سایرین هستند که با اطلاعات نادرست واکسن مواجه می شوند. اما آنها بسیاری از احساسات مشابه را منعکس می کنند. “من نمی خواهم برای مغز / بدنم ریسک کنم”؛ یا “ما از پیامدهای بلندمدت آن اطلاعی نداریم”؛ یا “من پسر عمویی دارم که تجربه بدی داشت…”، و غیره، و غیره.
مطمئناً همه نگرانی ها در مورد استفاده از دارو بی دلیل نیست و دارو برای همه مناسب نیست. فقط پزشک یک فرد می تواند چنین تشخیصی را ارائه دهد. اما تمرکز بر چنین زوایایی در اینجا به معنای از دست دادن موقعیت درمان مناسب است. اکثر افرادی که این واکنش افراطی را به بحث در مورد دارو نشان میدهند، از تحقیق و اطلاعات بر دادهها بی خبر هستند و این واکنش آنها از ترس از آسیب، حس شرم و ترس می آیند. تجزیه و تحلیل عینی هزینه/فایده تنها پس از مواجهه و مقابله با این ناراحتی قابل انجام است.